شاعر : عبدالحسین میرزایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل
منم آنزهـره که دستان ستـم تارم کردجا چوابر سیـهی برمه رخـسارم کرد کس عیادت زمن خـسته وبیـمارنکرد تا اجـل آمـد وآسـوده ازایـن دارم کرد
گرچه از داغ پـدر سوخـتم اما به خـدا خون به دل بیکسی شوهربییارم کرد رو زدم برهمه تاحـق عـلـی را گـیرمغـربـتـش دربه درخـانه انـصارم کرد بضـعه پـاک نـبـی بـودم ودشـمـن آخربه چه جرم و گنهی اینهمه آزارم کرد لگـد آنگونه بهدرزد که پهلومشکستبشکـند پاش چنین دست بهدیوارم کرد منکه ازخانه بـرون پا نـنـهـادم هرگـزاینغـریـبی عـلی بودکه نـاچـارمکرد رفـته بودم گـره از کـارعـلـی بـازکنمقــنـفـذآمـد وسـط راه گــرفـتــارمکـرد دست او باز نشد دست من ازکارافتاددست بشکسته خجالتزده ازیارم کرد